
آنقدر ها هم... روی وقار من حساب نکن.... قطب زمین هم که باشم..... تو را که میبینم ...... یخ هایم آب میشود..... لحظه ی قشنگیه: وقتی که اعصابت خورده ولی عشقت میاد و دستت رو آروم میگیره و فشارش میده انقد آروم میشی که اگه صد سال بقیه مینشستند و باهات حرف میزدن آرامش نمیگرفتی.......... . به پشت سر نگاه میکنم شاید هنوز کسی مرا دوست داشته باشد! اما افسوس همه کاسه ی آب به دست منتظر رفتن من هستند! حس قشنگیه... یــــــــهو.... توی جمع... درگوشت بگه.... "دوســــــــتـــــــ دارمــــــ" هیچ چیز دلنشین تر از آن نیستکه مدام اسمت را صدا بزنم با یک علامت سوال......؟ وتو با حوصله جواب بدهی."جون دلم" امشب دلم دوباره هوای آن کافه را کرده که چایش از مهر تو وقندش از محبت تو باشد وتنها مشتری کافه من باشم امروز دوباره دلم شکست از همان جای قبلی! کاش میشد آخر سرمم نقطه گذاشت تا دیگر شروع نشوم دلم خیلی گرفته اینجا نمیتوان به کسی نزدیک شد آدمها از دور دوست داشتنی ترند! نمی بخشتم به خاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی به خاطر تمام غم هایی که بر صورتم نشاندی نمیبخشمت به خاطر دلی که برایم شگستی به خاطر احساسی که برایم پرپر کردی نمی بخشمت به خاطر زخمی که با خیانت تا ابد بر دلم نشاندی چقد سخته دلت بخواد سرتو رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار خیانتش له شدی....................... میدونی بن بست زندگی کجاست؟ جایی که نه حق انتخاب داری نه توانایی فراموش کردن!!!!! سوت پایان را بزن من حریف هرزگی تو واحمق بودن خودم نمیشوم............ خدارا دوست بدار...... حداقلش اینه که یکی رو دوس داری که آخرش بهش میرسی.... . اگه عشقت کورم کنه مهم نیست.................... حس بودنت قشنگتر از دیدن دنیاست................. باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد. آنقدر که اشکها خشک شوند. باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد. باید پاها را حرکت داد و چیزی را از نوع شروع کرد............!!!!!!! نه چتر داشتی.... نه روزنامه.... نه چمدان.... عاشقت شدم.... از کجا باید میدونستم مسافری؟؟؟؟؟؟؟؟ دیگر از تمام دیالوگ های عاشقانه خسته شدم دلم فقط یک سلام. یک دوستت دارم خشک و خالی از لبانی با صداقت میخواهد.....!!!!!! نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاهم که دوستش دارم ولی افسوس که او هرگز نگاهم را نمیخواند به برگ گل نوشتم که اورا دوست میدارم ولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا اورا بخنداند سر بر روی شانه های مهربانت میگذارم عقده ی دل میگشایم گریه ی بی اختیارم از غم نامردی ها بغض ها در سینه دارم شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم ببین غمگین... ببین دلتنگ دیدارم... ببین... خوابم نمی آید. بیدارم... نگفتم تا کنون.اما کنون بشنو: تورا بیش از همه کس دوست میدارم.
برچسبها: قطب زمین,
برچسبها: آرامش,
برچسبها: افسوس,
برچسبها: دوست دارم,
برچسبها: کافه, , , ,
برچسبها: دوباره, , , , ,
برچسبها: نمی بخشمت, , , ,
برچسبها: چقد سخته, , , , , , , ,
برچسبها: بن بست, , , ,
برچسبها: سوت پایان, , , , , , , ,
برچسبها: , , , , , , , , , , , , , , ,
برچسبها: از نوع, , , , ,
برچسبها: عاشقت شدم, , , ,
برچسبها: خستم, , , ,
برچسبها: نگاه, , , ,
برچسبها: شانه هایت, , , , , ,
برچسبها: عمگین دیدارم, , , , ,